تیاراتیارا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

تیارا گلی

15 ماه و 4 روزگی تیارا جونم

سلام عزیز دلم قبل از هر چیز ورودت به ماه 16 زندگیت مبارک .الهی 150 ساله بشی عزیز دلم 15 ماهه که من طعم خوشبختی را چشیدم و هر روز که میگذره بیشتر وبیشتر بهت وابسته میشم و بیشتر دوست دارم وصد البته خدا را بابت این هدیه آسمانی شکر میکنم .   عزیز دلم خیلی بامزه شدی .از کارهات و حرف زدنت که میخوام درسته قورتت بدم .دایره لغاتت وسیع تر شده و خیلی بلا شدی .وقتی از سرکار میام خودتو می اندازی توی بغلمو وبوسم میکنی .وای که طعم بوسه های تو را به دنیا نمیدم و خستگی واز تنم بیرون می بری . بعد از ناهار وقتی میخوام استراحت کنم و خودمو به خواب میزنم میای بالای سرم دست میکشی روی صورتمو و با لحن خودت م...
22 اسفند 1390

ولنتاین مبارک

    عشق تنها دلیل زندگی است ، ولنتاین مبارک .     سلام عشق من ،نفسم امروز 14 فوریه و روز جهانی عشق است و توای عشق من ،تیارای نازنینم با تمای وجودم دوستتت دارم و بالاترین عشق ،عشق مادرانه من گوارای وجود نازنین وپاکت فرشته خوشبختی من .                                                دیشب از طرف خودم وتو برای بابایی یک ادکلون خریدم وبرای شما هم امروز یک خرس خوشکل ویه ع...
25 بهمن 1390

جواب اسکن

سلام قشنگم عزیز دلم بالاخره جواب اسکن مثانه وکلیه ات را گرفتم .متاسفانه رفلکس ادرار داری وباید تا 1 سال دارو بخوری و ماهی یک مرتبه آزمایش ادرار بدی تا مطمئن باشیم عفونت ادرار نداری .الهی فدات بشم وقتی دکتر به من گفت باید تا یکسال دارو بخوری همونجا اشک از چشمام سرازیر شد اما دکتر گفت خوشبختانه رفلکست شدید نیست وگرید 1 است که با دارو ومراقبت خوب خوب میشی انشاءاله . توی این مدت تا جواب آزمایشت اومد خیلی برات نذر ودعا کردم و از خدا میخواستم که به کلیه های کوچولوت آسیبی نرسیده باشه که خوشبختانه همینطور بود . خدایا شکرت و باز مثل همیشه این فرشته نازم را به دست  خودت میسپارم. با تشکر ویژه از همه دوستانی که این مدت به...
20 بهمن 1390

اسکن دوم ........

سلام عزیزدلم دیروز چهارشنبه 12 بهمن وقتی رسیدم خونه بابایی زنگ زد وگفت از مرکز اسکن دی باهاش تماس گرفتند و شب ساعت 8 باید اونجا باشیم که اسکن مثانه ات را انجام بدیم .از همون لحظه که تلفن را قطع کردم تموم بدنم به لرزه افتاد .خیلی میترسیدم از این اسکن .وقتی یادم به سوند میافتاد بی اختیار اشک توی چشمام جمع میشد .خلاصه ساعت 7 بابیی ومامان آذر اومدند دنبالمون وبا یک استرس دیگه در مورد کار خاله لادن ودایی امیر برام پیش اومده بود .رفتیم مرکز دی. توی این مدت که صدامون کردند میخندیدی وبازی وپفیلا خوری .بالاخره صدامون کردند و رفتیم داخل اتاق .بمیرم برات همینکه دست به شلوارت گرفتم و آقای دکتر را دیدی زدی زیر گریه و تا نیم ساعت که کار اسکنت تموم شد ...
13 بهمن 1390

یک روز زیبای دیگر باتو....

سلام مهربونم دیروز جمعه آخرین روز این هفته ای بود که خونه خودمون بودیم و دوباره از دیشب خراب شدیم روی سر مامان جون (ههههههه). این یک هفته ای که خونه خودمون بودیم خیلی خوب بود هرچند از روز اول استرس پروتئینت و آزمایش واسکنت افتاد به جونم اما آرامش خونه هم خوب بود . دیروز هم خیلی دخمل خوبی بودی از صبح که بیدار شدی خوب صبحونه ات را نوش جون کردی و بعدش بابایی رفتیم بیرون و دودست لباس خوشکل برات خریدیم .ظهر هم خوب ناهارتو خوردی وخوابیدی  .من هم توی این فاصله سریع ظرفها را  و لباسها رو شستمو جارو کردم وگردگیری   عصر که بیدار شدی هم یه عالمه بازی و شیطونی کردی که عکساشو میذارم برات الهی فدات بشم .امیدوارم همیشه سلامت&...
8 بهمن 1390

روز اسکن از کلیه های کوچولوت................

سلام مامان جونم پنج شنبه ساعت ١٢ با بغض تمام رفتم مرکز اسکن دی و منتظر اومدن شما شدم .هر ثانیه برام هزار سال میگذشت و با تاخیر بالاخره اومدید آخه خیلی ترافیک بود .توی این فاصله ٢٠ دقیقه تاخیرتون که منتظر شما بودم فقط از خدا کمک میخواستم .از خدا خواستم کمک کنه اول از همه به محض دیدنت اشک چشمام جاری نشه و بتونم خودم را کنترل کنم آخه خیلی بغض  داشتم دوتا نفس عمیق کشیدم وباز دست به دامان خدا شدم وازش سلامتی و آرامش هر دومون را خواستم . بالاخره اومدید و همینکه منو دیدی خودتو انداختی توی بغلمو و رفتیم توی مرکز دی .بابایی در حال پذیرش بود و چشمت افتاد به پرسنل که لباس سفید داشتند جیغت دراومد و گریه کردی .چند دقیقه بعد صدات کردند وبا ما...
8 بهمن 1390

التماس دعا ..........

از همه دوستان گلی که این مطلب را میخوانند به عنوان یک مادر دلواپس ونگران عاجزانه التماس دعا دارم   نردبان دلم شکسته است، میشود برای من کمی دعا کنی؟ یا اگر خدا اجازه میدهد، کمی بجاى من خدا خدا کنی؟ راستش دلم مثل یک نماز بین راه، خسته وشکسته است، میشودبرای بیقراری دلم سفارشی به آن رفیق باوفا، خدا کنی؟   این دستان ساده و خالی دخیلتان مارا به رسم رفاقت دعا کنید   یگانه دختر زیبایم ،تیارای عزیزم : تبسم شیرین عشق ، گوشه ای از نگاه خداست. تنها به نگاه او می سپارمت .   ...
6 بهمن 1390

اسکن وباز هم دلواپسی..................

سلام عزیزم بهونه قشنگ من برای زندگی خیلی امروز پریشانم مامان جون .الهی درد وبلات به جونم دیروز رفتم برات وقت اسکن گرفتم وامروز ساعت 12 باید ببرمت اسکن از کلیه هاتو انجام بدیم که با تزریق الهی فدات بشم مامان وقتی بهش فکر میکنم تموم بدنم میلرزه .آخه خیلی اذیت میشی از دیروز برای اون اشکایی که میدونم میرزی و اون درد دست کوچولوت یه عالمه اشک ریختمو نگرانم.دیشب تا صبح نخوابیدم الهی قربونت برم خودت هم بیقرار بودی و مثل اینکه میفهمیدی من نگرانتم تا صبح توی بغلم  خوابیدی ویک حس خاصی داشتیم هر دو . برات وقت گرفتم مرکز اسکن هسته ای دی که نزدیک شرکت خودمون هست و ساعت 12 با بابایی و مادرجون میایی الهی فدات بشم اشک چشام نمیذاره خوب تایپ کنم ....
6 بهمن 1390

جواب آزمایش

سلام عزیزم ،نفسم یکشنبه بعداز ظهر برات وقت دکتر متخصص کلیه گرفتم و بابایی رفت جواب آزمایش سومتو بگیره .تا بابا اومد خونه از استرس داشتم روانی میشدم وشهامت اینکه تلفنی ازش بپرسم جواب پروتئینت + یا منفی را نداشتم .فقط توی این مدت دعا میکردم واشک میریختم .بالاخره بابایی اومد خونه وخوشحال بود خوشبختانه جواب پروتئینت منفی بود واز خوشحالی گریه کردم و خدا را هزاران بار شکر کردم اما برای اطمینان بیشتر باید میبردیمت دکتر ساعت 7/5 شب رفتیم مطب دکتر مدیحی .آقای دکتر آزمایشات و سونوگرافی هاتو دید وشرح حالی ازت گرفت وگفت خوشبختانه پروتئینش + نیست و آزمایشگاه اول اشتباهی + اعلام کرده که همونجا توی دلم هزار تا لعنت به اون آزمایشگاه مثلا معروف با دستگا...
5 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تیارا گلی می باشد