تیاراتیارا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

تیارا گلی

روز اسکن از کلیه های کوچولوت................

1390/11/8 9:16
نویسنده : مامانی
517 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامان جونم

پنج شنبه ساعت ١٢ با بغض تمام رفتم مرکز اسکن دی و منتظر اومدن شما شدم .هر ثانیه برام هزار سال میگذشت و با تاخیر بالاخره اومدید آخه خیلی ترافیک بود .توی این فاصله ٢٠ دقیقه تاخیرتون که منتظر شما بودم فقط از خدا کمک میخواستم .از خدا خواستم کمک کنه اول از همه به محض دیدنت اشک چشمام جاری نشه و بتونم خودم را کنترل کنم آخه خیلی بغض  داشتم دوتا نفس عمیق کشیدم وباز دست به دامان خدا شدم وازش سلامتی و آرامش هر دومون را خواستم .

بالاخره اومدید و همینکه منو دیدی خودتو انداختی توی بغلمو و رفتیم توی مرکز دی .بابایی در حال پذیرش بود و چشمت افتاد به پرسنل که لباس سفید داشتند جیغت دراومد و گریه کردی .چند دقیقه بعد صدات کردند وبا مامان آذر و بابایی رفتید داخل اتاق تزریق .الهی فدات بشم تو از توی اتاق جیغ میزدی وگریه میکردی .من هم از پشت در اتاق اشک میریختم وقتی اومدی بیرون دق کرده بودی عزیزدلم و مچ کوچولوت کبود شده بود الهی قربونت برم و گفتند دو ساعت دیگه خانم کوچولو را بیارید واسه اسکن .توی این فاصله رفتیم یک رستوران نزدیک مرکز ناهار خوردیم و برگشتیم واسه اسکنت که بازهم گریه میکردی و میترسیدی . من و مامان آذر پاهاتو گرفتیم وبابایی دستات رو اما دخترگلم اینقدر زور داشتی که باز هم تکون میخوردی .خلاصه اسکنت انجام شد و جوابش  این هفته میاد و باید منتظر بمونیم تا بهمون تلفن کنند و وقت اسکن مثانه ات را اعلام کنند .امیدوارم بعد از این همه اذیت شدنت جواب آسکنت خوب باشه وخیالمون راحت بشه.آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تیارا گلی می باشد