باز هم تنبلی مامان
سلام دخمل گل مامانی
مامان جونم بازم اومدم بنویسم که شرمنده ام که زود به زود برات نمی نویسم .آخه یک ماه آخر سال 91 که کار شرکت خیلی زیاد بود و خونه هم خونه تکانی و خرید اصلا وقت نداشتم و راستش بعد از عید هم تنبلی عزیز دلم الان که دارم برات این مطالب را مینویسم 2 سال و 4ماهه هستی و خیلی خانم شدی .حرف زدنت که کاکل کامله .ماشائاله همه چی میگی و بعضی اوقات حرفهایی میزنی که شاخ در میاریم اینا را چه طوری به هم ربط میدی و میزنی .مدام راه میری و قربون صدقه من و مادرجون وبابایی میری الهی فدای اون شیرین زبونیات بشم .قراره همین روزا ببریمت مهد کودک فعلا در حال تحقیق هستم چند جا را هم دیدم و یک مهد به اسم نیکتا -خ میرداماد را فعلا در نظر گرفتم باید چند روزی آزمایشی بریم ببینم چی میشه .هر چند که خیلی برات زود بذارمت مهد اما عزیز دلم مجبورم چون از اواسط اردیبهشت مدرسه النا هم تمام میشه و دوتایی اعصاب برای مادر جون بیچاره نمی ذارید .همچنان با النا درگیری و روی هم حساس البته وقتی پیش هم نیستید دلتون برای هم تنگ میشه و همیشه هم دوست دارید با هم بازی کنید اما زمان صلح وآشتیتون کمه البته بهتر از قبل شدید .
عزیز دلم امیدوارم بتونم برات مادر خوبی باشم ، آنچه شایسته وجود پاک ومهربونت هست .
دوستت دارم ومثل همیشه برایت بهترینها را آرزو دارم .