تیاراتیارا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

تیارا گلی

تیارا وسپهر

تیارا جونم عاشق سپهر پسر عمو محمد هستی و هرجا سپهر باشه حسابی باهاش سرگرم میشی و مثل مامان میشی براش .این هم چند تاعکس از سپهر وتیارا در ایام عید 92 خوردیش بچه را ددددددددددددددددد تیارای شیطون سپهر وتیارا و امیرسام مهربون   ...
28 فروردين 1392

تیارا گلی در عید 92

عزیز دلم خیلی خانوم وبانمک وشیرین زبون شدی دیگه کامل کامل حرف میزنی وجمله میسازی و هزار ماشاءاله حافظه قوی داری وهرچی ببینی بصورت داستان تعریف میکنی .الهی قربون اون مهربونیات برم که خیلی قشنگ ادای مامانا را درمیاری و مامان خوبی هستی وقتی من یا مادر جون یا هرکس دیگه ای مریض باشیم میگی عزیزم قرص بیارم ،بخواب خوب بشی یا به بقیه میگی هیسسسسسسسس .... مریضه میخواد بخوابه .الهی فدات بشم که مهربونی .این هم چندتا عکس از لحظه سال تحویل و ایام عید . راستی من بخاطر مشغله های خونه وشرکت سفره هفت سین خاصی تدارک ندیده بودم و قرار بود ساده توی جام بریزم وقتی میخواستم سفره را بندازم اینقدر هی گفتی کفشدوزکیه ؟؟ و بیاد تولدت بودی و میگفتی کفشدوزکی منم مجبور ...
28 فروردين 1392

فدای خنده هات شم

دختر گلم عاشق اون خنده هاتم .الهی من فدای اون خنده هات شم که وقتی از سرکار میارم با اون خنده شیرینت میای جلو و میگی سلام مامانی (تازگی ها مادجون بهت یاد داده میگی خسته نباشی) و تمام خستگی کارمو از تنم بیرون میکنی .توی این پست فقط میخوام عکس خنده های قشنگتو بذارم . همیشه بخند گل همیشه بهار زندگیم .نفسم   امیدوارم همیشه واقعی بخندی و مثل اینجا زورکی لبخند نزنی دیگه هیچ موقع قهر نکن که اصلا بهت نمیاد یا اینکه الکی قهر کنی مثل اینجا شیطون شیرین زبونم ...
21 دی 1391

تیارا و نقاشی صورت

تیارا جونم یک مدتی خیلی عشق وعلاقه خاصی به نقاشی صورت پیدا کرده بودی و حتی لوازم آرایش را بر می داری و میگی بشین بکشم صویتت خوشچل بشی (دقیقا با همین لحن). از اونجایی که توی پارک النا چند مرتیه ای نقاشی صورت کرده بود و شما علاقه داشتی . بابایی برات پاستل های نقاشی صورت خرید و تصمیم گرفت خودش روی صورت دخمل خوشکلم نقاشی کنه و از اونجایی که من اصلا به این مواد اعتماد ندارم ومیترسیدم پوشت خوشکلت خراب بشه راضی شدم توی خونه چند دقیقه نقاشی بشه روی صورتت و زود بشوریم که خودت هم به بابا میگفتی بابا پربانه(پروانه) بکش و از اونجایی که بابایی هم بار اول بود گریم صورت میکرد بالاخره یه چیزی نه شبیه پروانه (ههههههه) روی صورتت کشید و شما هم کلی ذوق کردی . ...
27 آبان 1391

النا قهر کرده

از اونجایی که با النا هر روز پیش هم هستید هروز هم با هم دعوا میکنید و قهر وجیغ و داد اما فقط چند دقیقه است و ما پنجشنبه و جمعه که خونه خودمون هستیم النا تلفن میکنه و میگه عمه گوشی را بده به تیارا و شما هم که مرتب میگی النا کجاست ؟ مادرجون کوش؟الهی من فدای اون زبونت بشم . این عکس هم یک روز که النا از دستت ناراحت شده بود وباهات قهر کرده بود گرفتم و بهش میگفتی اننا قهر کدی(النا قهر کردی ) هی صورتشو میگرفتی و میگفتی آجی ببین ببین (یعنی آجی منو نگاه کن ) بعدش بهت میگم مامان النا از دستت ناراحته میگی اننا نایاحته و میری روی مبل وروجک   ...
9 مهر 1391

تیارا و سرسره بازی

تیارا جونم ببخش این مامان تنبلو که اینقدر دیر به دیر برات مطلب میذارم . چند تا عکس از تابستون مونده که برات توی وب نذاشته بودم که امروز میذارم . این عکس سرسره بازی کردنته که تقریبا هفته ای دوبار سرسره را می آوردیم برات توی خونه مادر جون تا بازی کنی . اینجا هم داری خرسوتو سرسره بازی میدی مهربونم .اینقدر بامزه میگی بشین آفیین خرسو ...
9 مهر 1391

تیارا و عروسک بازی

دختر گلم عجیب عاشق عروسک و عروسک بازی هستی و مثل یک مادر مهربون با عروسکات حرف میزنی و براشون لالایی میخونی ،بهشون غذا میدی .بعضی اوقات یک حرفهایی میزنی که ما میمونیم اینا را ازکجا یاد گرفتی اینجا هم داشتی با عروسکات بازی میکردی و براشون لالایی میخوندی که من اومدم تو اتاق و دیدم خیلی بامزه داری خوابش میکنی چند تا عکس ازت گرفتم اینجا بهت میگم خوابش کن پس چشمای خودتو میبندی اینجا هم براش لالایی میخوندی و میگفتی بخواب دیجه شببخر (بخواب دیگه شب بخیر ) الهی من فدای این دخمل شیرین زبونم بشم ...
9 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تیارا گلی می باشد