تیاراتیارا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

تیارا گلی

خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااا خودت کمک کن

الان که دارم این مطالب را مینویسم صورتم غرق اشکامه .آخه بابایی تماس گرفت وگفت آزمایشتو نشون دکتر داده وگفته یکبار دیگه ازت آزمایش بگیریم و ببریمت پیش متخصص کلیه .خیلی نگرانتم خیلللللللییییییییی .بغضم نمیذاره بنویسم .از همه بیشتر از این ناراحتم که الان باید سر کار باشم .بابایی هم خیلی دلواپسته .اون امروز سر کار نرفته و رفت دوباره برات ظرف بگیره .ادرارتو بدیم آزمایش و بعدازظهر ببریمت پیش دکتر مدیحی که دکتر خودت معرفی کرده . به امید بهبود کامل تو عزیزم عزیز دلم فقط از خدا سلامتیتو میخوام وبس ...
3 بهمن 1390

باز هم مریضی ودلواپسییییییی

سلام یگانه دختر زیبای من باز هم امروز دلواپسم دلواپس ونگران سلامتی تو فرشته کوچولوی نازم .تیارا جونم عصر شنبه مادر جون رفت جواب آزمایشتو بگیره که بهش گفته بودند خدا راشکر عفونت ادرار نداری اما مشکوک به دفع پروتئین هستی و آزمایش باید تکرار بشه .خلاصه دیروز صبح 2 بهمن دوباره ازت نمونه گرفتیم ودادیم آزمایش ومتاسفانه پروتئینت مثبته .از همون دیروز توی اینترنت سرچ کردم و دلواپسیم بیشتر شد وخلاصه خیلی نگرانتم . دیشب هم تا صبح نخوابیدم و تو فکرت بودم فقط از خدا سلامتیتو میخواستم .خودت هم بیقرار بودی و با آرامش نخوابیدی الان هم که دارم برات مینویسم پیش مادرجون تو خونه هستی و بابایی هم رفته آزمایشتو نشون دکتر بده .من هم چون مرخصی ندارم نتونستم با...
3 بهمن 1390

بالاخره این هفته خونه خودمون هستیم.........

گل قشنگم  اگه خدا بخواد این هفته را کامل خونه خودمون هستیم و مادر هم قبول کرد این هفته بیاد پیشمون تا ما مجبور نباشیم بریم اونجا. آخه این مدت که من میام سرکار همش خونه مادر جون هستیم و فقط آخر هفته ها میام خونه خودمون .اما قرار شد این هفته را مادر جون بیاد خونمون  چون یکشنبه وسه شنبه که تعطیله و یک دلیل دیگه هم اینکه این روزها خیلی جیغ جیغو شدی و با النا خیلی با هم لجبازی میکنید .به خاطر همین من و عمه سپیده به این نتیجه رسیدیم یک هفته از هم دور باشید تا ببینیم چی میشه نمیدونم چرا اینجوری شدید سر یک اسباب بازی یا اینکه هر دو میخواین بغل یک نفر باشید با هم لج میکنید و جیغ میزنید . من که خونه خودمون راحت ترم اما مادر جون سختش میش...
1 بهمن 1390

تیارا گلی و وزن نگرفتن .......

سلام فرشته زیبای من الهی مامان قربون تو فسقلی بره که این روزها خیلی شیطون شدی . 5 شنبه گذشته بالاخره آزمایشتو گرفتم وبردمت دکتر .آقای دکتر ایران پور خیلی از دستمون شاکی بود و یه عالمه به من غرزد که چرا وزنت کمه .آخه عزیزم از 1 ماه قبل تا حالا 100 گرم اضافه کرده بودی وتازه شدی 9400 .دخمل گلم از وقتی تب کردی غذا خوردنت خیلی بد شده و هیچی نمیخوری .آقای دکتر گفته از این به بعد نباید نصفه شبها شیر بخوری و هله هوله وآب میوه و پفیلا هم ممنوع .امیدوارم هر چه زودتر به غذا بیفتی و دوباره تپلی بشی عزیز دلم .   ...
1 بهمن 1390

تیارا و آزمایش و بدقلقی

عزیز دل مامانی سلام الهی قربون اون صورت ماهت برم که این روزها خیلی کوچولو شده .این روزها بدقلقی عزیزم .مادرجون میگه از دندوناته آخه لثه هات تاول زده گلم خیلی هم بدغذا شدی وفقط میخوای پفیلا بخوری.دکتر برات آزمایش ادرار نوشته تا این دفعه که میبرمت چکاپ جوابشو ببریم .چند وقت پیش عفونت ادرار داشتی و دارو خوردی ،به لطف خدا الان خوبی اما برای اطمینان باید آزمایش بدی که امروز روز سومه که برات ظرف گرفتم اما موفق نمیشم ازت نمونه بگیرم .از شرکت که میام خونه کارم با عمه ومادر جون و بابایی همینه که با بازی و سرگرمی ازت نمونه بگیریم اما تو روی این موضوع حساس شدی و فقط اون لحظه جیغ میزنی ومجبورم میکنی منصرف بشم .الهی قربون اون لجبازیهات برم که درست مث...
28 دی 1390

13 ماهگی

تیارا جونم سلام عزیزم دختر گلم 13 ماهگیت مبارک .دیگه برای خودت خانمی شدی .بالاخره بعد از 15 روز حالت بهتر شد و از دست این آنفولانزا و ویروس لعنتی نجات پیدا کردی . توی اون چند روز که مریض بودی خیلی لاغر شدی و هیچی نمی خوردی .اما خدا شکر که الان بهتری و غذا خوردنت هم بهتر شده .فقط بعد از مریضی وتبت خیلی ترسو شدی از صدای زنگ تلفن وآیفون میپری تو بغل هر کی نزدیکته بمیرم برات مامانی که اینقدر ترسو شدی . اما کارهای خیلی بامزه ای میکنی ،هر روز با عروسکات بازی میکنی  و بهشون غذا میدی ،میذاریشون روی پات ومیگی لالا .عمو زنجیر باف برات میخونیم میگی بععععهه وقتی میگم بابا اومده میگی : چی هر جا یک مداد یا خودکار ببینی میگی میگی چش چش دو اب...
19 دی 1390

آنفولانزای لعنتی

سلام عزیز دلم .الهی مامان فدات بشه که امروز 4 روزه که تب شدید داری و قطع نمیشه .یکشنبه شب تب داشتی بهت تب بر دادم و به هوای اینکه تب واکسن یکسالگیت هست و خوب میشی اما اصلا تبت پایین نیومد وبیقرار بودی نیمه شب با بابایی بردیمت دکتر وگفت التهاب گلو داری و دارو داد اما لحظه به لحظه حالت بدتر میشد و بیحالتر .دیروز صبح دوباره بردمت دکتر وگفت آنفولانزا گرفتی و عفونت گلوت شدیده .الهی دردت به جونم تا دیشب که اصلا چشم باز نمیکردی وبیحال بودی اما از دیشب یک کم تبت پایین اومده و اون چشمای نازتو باز کردی .از بس پا به پات اشک ریختم وگفتم دردت به جونم خودم هم مریض شدم  و حالم خوب نیست اما آرزومه تو خوب بشی عزیزم من تحمل میکنم. الهی قربونت برم از رو...
30 آذر 1390

تیارا بد اخلاق و رفتن به آتلیه..............

تیارا جونم 2 روز پیش بردمت آتلیه ازت عکس بگیر م .اما ا ینقدر بد اخلاق بودی که همه عکسات شد با اخم .هر چی النا و بابایی سعی کردند بخندی نشد. قرار شد فقط 3 تا از اون عکسهاتو که اصلا هم به دلم نیست را برات چاپ کنیم تا سر فرصت هر موقع جنابعالی حوصله داشتید ببرمت عکس ها خوشکل بگیری. البته دخمل گلم حق داشتی آخه ششمین مرواریدت داشت بیرون میزد و تو بیقرار بودی .اشکال نداره این هم شد یک تجربه وخاطره . دوست دارم عزیزم حتی با اون اخمای خوشکلت. ...
19 آذر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تیارا گلی می باشد