تیاراتیارا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

تیارا گلی

واکسن 18 ماهگی عسلم

دیروز 20 خرداد واکسن 18 ماهگیتو زدم . عزیز دلم وقتی وارد درمانگاه  شدیم و وارد اتاق واکسن با دیدن روپوش سفید  بهیار ترسیدی و زدی زیر گریه . الهی بمیرم برات موقع تزریق واکسن هم همینطور اشک میریختی فدای اون چشمای خوشکلت برم . بعد از تزریق رفتیم خونه مادر جون و یک ساعت هم مرخصی گرفتم تا کمی پیشت باشم و آروم بشی .النا هم بیدار کردیم وبا خمیرهایی که روز جمعه خودم درست کردم برات مشغول شدی و من جیم شدم و اومدم سرکار مرتب با خونه تماس میگرفتم و مادر جون میگفت خدا راشکر خوبی و تب ندار فقط موقع کمپری آب سرد روی پاهات کمی بیقرار میشی و میگی درد .قربون اون زبونت برم .بعداز ظهر که از سرکار برگشتم خونه هم خوب بودی شیر خوردی و خوابی...
21 خرداد 1391

18 ماهگیت مبارک

ماهگیت مبارک نفسم عزیز دلم 18 ماهگیت مبارک اصلا باورم نمیشه که اینقدر زود گذشت .5/1 سال با است که تو اومدی و زندگی منو رنگ وبوی دیگر دادی . این مدت با تمام غصه و شادی هایش برام خاطره ای هستند که هرگز از یادم نمی روند و با لحظه لحظه بودن با تو زندگی کردم و نفس کشیدم با شور و شوقی دیگر هر روز که میگذرد بیشتر دوستت دارم و آنقدر بهت وابسته شدم که فکر میکنم زندگی بدون تو معنایی ندارد .بعضی اوقات با خودم فکر میکنم قبل از تولد تو مان چطور زندگی میکردم . دختر مهربون وشیرین زبونم هر روز صبح با عشق وامید تو چشمهایم را باز میکنم و هر لحظه زندگیم را به امید دیدن ولبخند و پیشرفت تو نفس میکشم . با هر شادیت و لبخنده ات شادی و ب...
21 خرداد 1391

روز پدر مبارک

تقدیم به همسر عزیزم لطیف ترین یاس های سپید ار در میان حریری هفت رنگ از ابریشم می پیچم و آن دسته گل را به غنچه هایی ازگل سرخ وزین كرده و تقدیمت می كنم . همسرم دوستت دارم.   روزت مبارک از زبان تیارا: ای كاش توان آن را داشتیم كه از عرش تا فرش را برایت گلباران كنیم و بر دستان پر از مهر و عاطفه ات كه مظهر عشق و ایثار است بوسه زنم بابای خوبم روزت مبارک در ضمن چون مسافرت بودیم برای بابایی جشن نگرفتیم فقط براش یک تیشرت و شلوار خریدیم . قرار بود براش یک گوشی هم بخریم که به دلایلی نشد انشاءاله سر فرصت براش میخریم   ...
20 خرداد 1391

به یاد همه پدر های خفته در آغوش خاک

اول از همه باید ببخشی دختر گلم که با تاخیر برات پست میذارم آخه این روزا درگیر کارهای شرکت هستم . تعطیلات نیمه خرداد هم که مسافرت بودیم که توی پست بعدی برات می نوسیم از مسافرت .   اول از همه تقدیم به بابای خوبم که نزدیک 9 ساله که پیش ما نیست  سلام پدر : حال همه ما خوب است اما تو باور نکن .دلمان برای دیدارت تنگ است یادت را شمعدانیها پیوند زدم که هیچگاه زرد نخواهد شد ، همیشه سبز و پر گل از یادت ،خاطراتت ،حرفهایت ،نگاهت ،صدای خنده هایت بر طاقچه خیالم است. چه صبور و مهربان بودی . یادت گرامی و روحت شاد به یاد همه پدر های خفته در آغوش خاک روز پدر گرامی باد ...
20 خرداد 1391

دخترم گوهر من

تقدیم به یگانه دختر زیبایم دخترم با تو سخن می گویم ‏ زندگی درنگهم گلزاریست ‏ و تو با قامت چون نیلوفر،شاخه ی پر گل این گلزاری ‏ من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم ‏ گل عفت ، گل صدرنگ امید ‏ گل فردای بزرگ گل فردای سپید   چشم تو اینه ی روشن فردای من است ‏ گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ ‏ کس نگیرد زگل مرده سراغ دخترم با تو سخن می گویم ‏ دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش همه گل چین گل امروزند ‏ همه هستی سوزند ‏ کس به فردای گل باغ نمی اندیشد ‏ انکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد ‏ بلبل عاشق نیست ‏ بلکه گلچین سیه کرداریست ‏ که سراسیمه دو...
25 ارديبهشت 1391

روز مادر مبارک

وقتی چشم به جهان گشودم. قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد. مادر عزیزم : به تو سلام می کنم   تا خانه عروجم با دعای تو بنا شود و برای تو مینویسم ... برای تو که معنای ایثار و عشقی شاید تا دو پیش نمیتوانستم این تک واژه ی زیبا را درک کنم و آنچنان که شایسته توست  سپاست گویم ، ولی اکنون که خود نیز مادر شده ام میتوانم گوشه ای از زحمات بیکرانت را لمس کنم ...
23 ارديبهشت 1391

آخ دندونم........

سلام دختر گلم الهی قربونت برم دیروز با عمه ومامان آذر رفتیم بازار برای خرید لباس عروسی عمو مهیار و شمارا نبردیم با مادر والنا موندید خونه که مادر تلفن کرد که یک کم بیقراری وآبریزش بینی داری برات دارو بگیرم .از همون موقع بیتاب برگشتن بودم وقتی رسیدم خونه حس کردم ازم دلخوری و بیقرار بودی .تا آخر شب بیقراری ونق زدن .هر کاری میکردم آروم نمیشدی وتا حالا اینجوری نا آروم نبودی و با هیچ چیز ساکت نمیشدی . هر چند دقیقه دستتو به دهنت میبردی و جیغ میزدی .الهی بمیرم برات متوجه شدم از دندونته برات دیفن هیدرامین زدم روی لثه هات .یک شیاف هم برات گذاشتم اما آروم نمیشدی . ساعت 2 نیمه شب بردیمت کلینیک کودک من .بعد از یه عالمه گریه در حال معاینه آقای دکتر ...
27 فروردين 1391

عید 91 هم گذشت ....

سلام بر همه دوستان خوبم ضمن آرزوی سال خوب وبابرکت برای همه . ایام عید سال ٩١ هم با تمام خاطراتش گذشت . روزهای خوبی بود 29 اسفند به سمت شیراز راه افتادیم و هفته اول شیراز بودیم خیلی خوش گذشت .هفته دوم هم اصفهان و بیشتر توی خونه بودیم چون تیارا جونم یک کمی سرماخوردگی داشت و ترجیح دادم بیشتر توی خونه بمونم تا بهبودی کامل پیدا کنه. روز 13 فروردین هم به یک باشگاه رفتیم وخیلی خوش گذشت .امروز بعد از 16 روز اومدم سرکار .اصلا حس وحال کار ندارم و بدتر از همه اینکه این 16 روز همیشه در کنار تیارای عزیزم بودم وخیلی بهش وابسته تر شدم .دلم میخواد زود ساعت 2 بشه وبپرم برم خونه پیشش. پس امروز کارو بیخیال ههههههههه انشاءاله سر فرصت سفرنامه شیراز و ع...
23 فروردين 1391

عید آمد وعید آمد....

تیارا قشنگم این دومین بهاری است که درکنار تو دارم ومطمئنم قشنگترین بهارهای عمرم تا حالا بوده است. عزیز دلم 2 روز دیگر به پایان سال 90 مانده است .عید امسالبا هم میریم شیراز بهارهای شیراز خیلی قشنگه امیدوارم مثل بهار همیشه شاد و سرحال باشی . امیدوارم سال جدید برای تو وتمام عزیزانم و همه کسانی که این پست را میخوانند پر از خیر وبرکت وشادی باشه و خدا به من کمک کنه تا بتونم برایت آنچه شایسته تو فرشته نازنینم هست باشم وانجام دهم . این هم یک شعر بهاری تقدیم به تو بهار یواش یواش میاد   صدای کفش پاش میاد   سرما دیگه بار سفر را بسته   منتظر فصل بهار نشسته   بهار میاد ر...
27 اسفند 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تیارا گلی می باشد