تیاراتیارا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

تیارا گلی

لباسهای پاییز 91 دخملک

توی این پست میخوام لباسایی که پاییز امسال دخمل گلم به تن میکنه را بذارم تا بعدها بدونه توی دوسالگی چی پوشیده سارافون لی که روی سیسمونیت بود الان اندازت شده   سرهمی مخمل کبریتی که از البسکو خریدم برات سارافون و کلاه بافت که اینم روی سیسمونیت بود این شلوار که با سوئی شرتش هست وخیلی دوسش داری و میگی میمونک بپوشم این شنل هم روی سیسمونیت بوده این هم پالتوت البته عکس پشتش هست که خیلی بهت میاد بارونیت که وقتی سه ماهت بود از حراجی رولان برات خریدم و امسال اندازت میشه   انشاءاله به شادی بپوشی دخمل گلم   ...
27 آبان 1391

تیارا و کفشاش

دختر گلم میخوام توی این پست عکس چند تا از کفشاتو بذارم تا وقتی بزرگ شدی ببینی چه پاهای کوچولویی داشتی عزیز دلم این سری اول کفشاته .قرمزه را خاطره برات خریده بود.وسطی را مادرجون روی سیسمونیت و صورتی های خوشکل را هم خاله شیرین این هم کفشای اسپرت دخملم این هم پاپوش و جورابای نوزادی که هر دو جفتشون هنوز نو هستند این کفشای قرمز خوشکل هم چند سال پیش مادر جون از قشم خریده واین کفشا هم اولین کفشایی است که تازه اومده بودی تو دل مامانی و هنوز جنسییتت مشخص نبود مادر جون برات خرید  واین دو جفت کفش مشکی هم کفشهای پاییز 91 خوشکل خانم و اما این لنگه کفش حکایتی دارد و آن اینکه آخر تابستان 91 این کفشا را برات خری...
27 آبان 1391

دغدغه های جشن تولد کفشدوزک خانم

جونم برات بگه که چون تولدت توی ماه محرمه تصمیم گرفتم برات یک جشن توی آبان ماه و قبل از ماه محرم بگیرم اون هم با تم کفشدوزک حدود یک ماهی میشه که در گیرش بودم اما عملا هیچ کاری نمی کردیم .بالاخره تصمیم گرفتیم 18 آبان بگیریم یعنی 1 ماه جلوتر که چند روز پیش متوجه شدیم همان شب دایی کاظم اینا جشن عروسی دعوت دارند و مجبور شدیم تاریخشو عوض کنیم .   از اونجایی که هیچ انتخاب دیگه ای جز 12 آبان نداشتیم و هیچکاری نکردیم . سریع با بابایی دست بکار شدیم .بابایی سه روزه که درگیر درست کردن کفشدوزک ها است . با خاله ریحانه مهربون توی شرکت لیبل نوشابه و نوش جان و ساعت را درست کردیم .لباستو که 20 روز پیش دادم به خانم پاینده بدوزه و قراره 8 آبان آم...
7 آبان 1391

پروژه از شیرگرفتن عسلک

دختر قشنگم : قصه از اونجا شروع شد که وقتی برای چکاپ 21 ماهگیت پیش دکتر بردمت .آقای دکتر ایران پور گفت دیگه باید از شیر بگیریش چون دندونات پوسیدگی داره و خوب هم غذا نمی خوری .برخلاف میل باطنیم که همیشه قصد داشتم دو سال کامل بهت شیر بدم با حرفهای آقای دکتر به حرفهای دکتر فکر کردم و با مشورت چند نفر و دندانپزشک به این نتیجه رسیدم که باید از شیر بگیرمت . این کار برام خیلی سخت بود چون هم اینکه خیلی به شیر وابسته بودی و به هیچ عنوان بدون ممه نمیخوابیدی وتا صبح هم شیر میخوردی . ظهرها با اینکه کلافه خواب بودی نمیخوابیدی و منتظر برگشتنم از سر کار بودی تا شیر بخوری و بخوابی الهی قربونت برم از طرفی هم خودم عاشق اون لحظات شیر خوردنت بودم .خلاصه ب...
30 مهر 1391

روز جهانی کودک مبارک

دخترم ، کودکم ،عزیزم تیارای نازنینم روزت مبارک جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد. اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند و هیچگاه عاشقانه زیر باران ها، بی چتر لبخند نمی زدم. اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند. اگر تو نبودی، شمعدانی های لب پنجره، این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب، دیگر معنایی نداشت. اگر تو نبودی زندگی به این زیبایی نبود تیارای نازنین  من  ...
17 مهر 1391

باب اسفنجی و یک تشکر ویژه از خاله پریسا

حدود یک ماهی میشد برای تیارا دنبال باب اسفنجی خوشکل که عروسک مورد علاقه دخمل گلمه میگشتم و پیدا نمی کردم .شمال هم همش دنبالش بودم اصفهان هر جا می رفتم میگفتند تمام شده یا اگر داشتند از این دوختهای الکی و با پولیش و سفت بودند . تا اینکه بعد از برگشت از مسافرت خاله پریسا که شاهد گشتن ما بود .توی سیتی سنتر اصفهان دیده بود براش خریده بود .دستت درد نکنه خاله جون .تا یادم نرفته باید بگم توی این مسافرت تیارا خانوم حسابی خاله پریسا و زهره جون را اذیت کرد .انشاءاله جبران کنیم محبت هاتون را . این هم عکس باب اسفنجی و پاتریک که خاله پریسا زحمتش را کشیدئه و تیارا کلی براشون ذوق کرد و دست کسی نمی ده ...
9 مهر 1391

دخترم روزت مبارک

دخترم ، تاج سرم من و تو هر دو ز یک آغازیم تو همان مادر فرداهایی من همان دختر دیروزینم نقشه ی کهنه ی دیروزی من نقش فردای تو نیست خوب میدانم من با همین چشم نباید به جهانت نگریست کاش میدانستی مادرت با همه هم نسلانش بذرهای بدوی میپاشید تا تو با آن پسر همسایه هر دو یکسان و برابر باشید تا اگر ساده سلامش کردی کس نگوید که عجب عاشق بود! برسی تا به نهایت تا بدان قله ی اوج که تو را  لایق بود آرزویم اینست که در آیینه ی فردایی تو نه تو حوا باشی و نه شویت آدم همه انسان باشیم عزیزم امروز روز توست ، امیدورام از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری و به تمام خواسته های زندگیت برسی &n...
28 شهريور 1391

اولین مسافرت شمال تیارا گلی

بالاخره بعد از چند بار تصمیم مسافرت شمال و کنسل شدن به دلایل مختلف امروز قراره بریم شمال .یکبار پارسال وقتی تیارا 9 ماه بود خواستیم بریم که نشد ویکبار هم چند روز پیش (عید فطر) که متاسفانه عمه نصرت (عمه مادرجون ) به رحمت خدا رفت ونرفتیم . اما اگر خدا بخواد امشب راه می افتیم به سمت شمال .امیدوارم سفر خوبی داشته باشیم وتیارا خانم هم اذیت نشه . به امید سفر خوب وبیخطر برای ما وهمه مسافران .انشاءاله پست بعدی را با عکس های اولین مسافرت شمال شروع میکنم ...
21 شهريور 1391

بعد از چند روز .......

تیارا جونم این مامان درگیر کار وتنبلتو ببخش که مدتیه وبتو آپ نکرده . آخه عزیزم از یک طرف درگیریهای کاری وشرکت و ارسال اظهارنامه مالیاتی که بالاخره دیروز شرش کم شد واز طرفی مسائلی که برای دایی امیر بوجود آمده و این روزها خانواده ما و مادرجون ودایی افشین سخت درگیرش هستیم و اگر خدا بخواهد داره مشکلاتش برطرف میشه و ما همگی داریم بهشون کمک میکنیم تا زودتر دوباره زندگیشون سر وسامون بگیره . برای آرشام که این روزها اصلا آرامش نداره هم نگرانم . خلاصه امیدوارم تیارای نازنینم منو ببخشی واز همه دوستان مجازی که سراغمون را گرفتند ونگرانمون بودند ممنون .دوستتون دارم و فدای روی ماه همگی شما ...
1 مرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تیارا گلی می باشد