اسکن دوم ........
سلام عزیزدلم
دیروز چهارشنبه 12 بهمن وقتی رسیدم خونه بابایی زنگ زد وگفت از مرکز اسکن دی باهاش تماس گرفتند و شب ساعت 8 باید اونجا باشیم که اسکن مثانه ات را انجام بدیم .از همون لحظه که تلفن را قطع کردم تموم بدنم به لرزه افتاد .خیلی میترسیدم از این اسکن .وقتی یادم به سوند میافتاد بی اختیار اشک توی چشمام جمع میشد.خلاصه ساعت 7 بابیی ومامان آذر اومدند دنبالمون وبا یک استرس دیگه در مورد کار خاله لادن ودایی امیر برام پیش اومده بود .رفتیم مرکز دی. توی این مدت که صدامون کردند میخندیدی وبازی وپفیلا خوری .بالاخره صدامون کردند و رفتیم داخل اتاق .بمیرم برات همینکه دست به شلوارت گرفتم و آقای دکتر را دیدی زدی زیر گریه و تا نیم ساعت که کار اسکنت تموم شد فقط جیغ میزدی واشک میریختی دردت به جونم .من هم پا به پایت اشک میریختم. اسکن خیلی بدی بود همراه با وصل سوند و تزریق از طریق سوند به مثانه .بمیرم برات خیلی اذیت شدی اما فکر واضطرابش خیلی بد بود .وقتی از اتاق آوردیمت بیرون باز هم گریه میکردی و قهر کرده بودی .بابایی هر چی برات خرید آروم نشدی .خلاصه بابایی مار ا
گذاشت خونه ورفت مامان آذر رابرسونه .توی خونه آرم تر شدی و وقتی بابایی برگشت یک عروسک خوشکل برات خرید که آهنگ لالایی میخونه وخیلی دوسش داری .کلی ذوق کردی و یک کم یادت رفت.
دیشب هم خوب خوابیدی نفسم .
اما من از دیشب تا حالا گلو درد عجیب وغریبی گرفتم همراه با سردرد .مامانم میگه از بس حرص خوردی .
الهی قربونت برم انشاءاله جوابش هم خوبه وخیالمون راحت میشه به خدا وفرشتها میسپارم این طفل معصوم وزیبایم را