تیارا به شرکت می رود
وقتی مادر جون آباده بود مجبور شدم با خودم بیارمت شرکت .که از وقتی اومدی از بس حرف میزدی و من گفتم هیس و حرص خوردم ساعت 10 آقای رئیس فرمودند شما بفرمایید منزل تا نه خودتون اذیت بشید و نه تیارا خانم .ما هم از خدا خواسته زود رفتیم خونه و آماده شدیم برای عصر که میخواستیم بریم آباده . اینجا پشت میز مامانی نشستی اینجا هم از دیدن بک گراند سیستم که عکس خودت بود متعجب بودی اینجا هم خستگی از چهره من میباره از دست تو وروجک و اما اینجا مجبور شدم زیراندازی که با پیش بینی قبلی آورده بودم را پایین میز پهن کنم وشما بشینی ونقاشی کنی که فقط برای چند دقیقه بود تازه بدتر بود ومرتب به خاله ریحانه میگفتی خاله بشین اینجا و باید همکار...