تیاراتیارا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

تیارا گلی

باز هم عکس

این عکسو 7 فروردین 91 .مراسم عقد لاله جون گرفتی به اتفاق بابایی این هم یکی دیگه قربون اون نشستنت   بقیه عکسها را در ادامه مطلب ببینید........ این هم عکس مامان آذر وباباهدایت که النا به زور گل تو جیب باباجون گذاشت. تیارا وخاله لادن تیارا وبابایی 13 فروردین 90 تیارا وعمه سپیده این هم آرشام پسر دایی امیر تیارا ومامان -کنار سفره هفتسین مراسم لاله جون این هم با بابایی   ...
23 فروردين 1391

تیارا شیطون وعکس

دیروز 22 فروردین با مادر رفتیم بیرون توی خیابون مادر اینا خرید که از بس شیطونی کردی زود برگشتیم خونه .یه خانومی با نون توی مغازه بود از بس گفتی نونو خانم لطف کرد وبهت نون داد شیطون این هم یکی دیگه بقیه در ادامه مطلب..... این عکسها هم از شیطنت های  توی اتاقت ازت گرفتم قربون اون خوابیدنت برم که باعروسکت خوابیدی ...
23 فروردين 1391

ادامه عکسهای سفر به شیراز - عید91

بقیه عکسهایی که در ایام عید ازت گرفتم و توی این پست میذارم برات عزیزم   اینجا شیراز خونه دایی حسن در حال شیطونی هستی این هم یکی دیگه اینجا هم رفته بودیم پاساژ ستاره اینجا هم ماهی شده بودی فدای اون لبات این هم عکس مهرآسا و النا با لباسهای که دایی از مکه براشون آورده بود اینجا هم توی مغازه عروسک فروشی رفته بودی و گیر داده بودی به کیتی و میگفتی کیتی کیتی وبالاخره بابایی برات این عروسگ کیتی را خرید .خانم فروشنده هم چون خیلی دوست داشت بهت چند تا جایزه داد قربون اون خوش اخلاقی هات برم. ...
19 فروردين 1391

سفر به شیراز

روز 29 فروردین ساعت 12 ظهر به سمت شیراز راه افتادیم وتا 5 فروردین 91 شیراز بودیم .روز 1 فروردین دایی حسن اینا از مکه اومدند و موقع سال تحویل هم توی فرودگاه بودیم ومتاسفانه اینقدر دیر همگی برای استقبال به فرودگاه رسیدیم که اصلا فرصت عکس گرفتن نشد وفقط فیلم از اون لحظات داریم .توی چند روزی که شیراز بودیم خیلی خوش گذشت .خیلی دوست داشتم حتما به حافظیه بریم که متاسفانه از شلوغی موفق نشدم تو را به حافظیه ببرم .اما به لونا پارک و باغ جهان نما رفتیم و پاساژ ستاره که عکساشو در ادامه مطلب میذارم . اولین عکس توی ماشین بین راه هستیم که با پفیلا چند دقیقه ای ساکت بودی اینجا هم تازه رسیدیم و توی اتاق خاطره شیطونی میکردی اینجا هم اول فروردین ر...
17 فروردين 1391

تیارا و بازی

بازم سلام نفسم دیروز بعدازظهر میخواستیم بریم خونه عمو محمد .حاضر شدیم بریم که توی اتاقت مشغول بازی شدی .الهی فدات شم ما که هیچوقت توی خونه خودمون نیستیم که بری تو اتاقت بازی کنی .فقط جمعه ها خونه خودمون هستیم و بقیه روزها خونه مادر هستیم . این هم عکسای دخمل گلم توی اتاق خودش   قلبون اون چشمای شیطونت عاشق عروسکی اینجا هم صدات میکنم قیافه حق به جانب به خودت میگیری ...
29 بهمن 1390

آرایشگاه رفتن تیارا

سلام عزیزم  چند روز پیش بردیمت پیرایش کودک تا برای بار سوم موهاتو کوتاه کنم البته میخواستم فقط چتریهاتو کوتاه کنم که آقای آرایشگر مه اسمش عمو احمد بود گفت باید دورش هم مرتب کنم . با اینکه یه عالمه عروسک واسباب بازی اونجابود از وقتی پیشبندتو بستیم گریه کردی و قلدری تا وقتی که به اصرار بابایی عمو احمد از ادامه کارش منصرف شد .آخه تو خیلی لوس باباتی همیشه و بابایی هم که تحمل اشک ریختن تو را نداشت به آقا احمد گفت بسه دیگه وهمینطوری خوبه .خلاصه نصه ونیمه موهاتو کوتاه کردیم وبعدش هم رفتیم برات یک شلوار و تل سر که بهش م آویزونه برات خریدیم ورفتیم خونه غرغرو خانم این هم عکسهای اون شبت . اینجا هم مشغول هستی با حبابی که توی سلمونی جای...
29 بهمن 1390

تیارا عروسکش

الهی قربونت برم ابن هم عکسهای عروسکی که بابایی برات خرید الهی فدات شم که اینجوری داری عروسکتو لالا میکنی این هم یکی دیگه   اینجا هم قبل از رفتن به مرکز اسکنه که داری دماغتو با دستمال پاک میکنی ،بخورمت درسته ...
13 بهمن 1390

تیارا شیطون وعکس.....

تیارا خانم از خواب که بیدار شدی دستای کوچولوت را به سمت تلویزیون دراز کردی و به من فهموندی برات سی دی بذارم ،سی دی مورد علاقه ات با نی نی را گذاشتم و یک کاسه پفیلا هم گذاشتم جلوت که عاشق پفیلایی قربون اخمات برم داشتی تلویزیون نگاه میکردی صدات کردم با اخم پشت سرتو نگاه کردی .واییییییییی بخورمت با اون اخمت قربونت برم با اون پفیلا خوردنت .به عروسکت هم میدادی مهربونم اینجا هم بهت کتاب دادم که مشغول باشی که مداد هم خواستی و شروع کردی به خوندن و کشیدن  چشم چشم دو ابو هی بهت میگم مواظب مداد باش سربه سرم میذاری ومیاری جلوی چشمات وبهم میخندی شیطون بلا بعد هم رفتی روی سرامیک ها را خط خطی میکنی دعوات میکنم میخن...
8 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تیارا گلی می باشد