مسافرت شمال ( روز آخر )
شنبه صبح هم وقتی آقایون داشتند وسایل را توی ماشین ها جا میدادند چند تا عکس ازت گرفتم که میخواستی بازم بری دریا
اینجا بهت میگم بیا بریم سوار ماشین بشیم پشت سرت که دریا است را نشون میدی ومیگی بریم دریا
ساعت 11 از سلمانشهر راه افتادیم .بین راه چند تا فروشگاه ایستادیم و برای دختر خوشکلم یک پالتوی خیلی ناز خریدم و مقداری خوراکی وسوغاتی های شمال و ساعت 2 از چالوس زدیم بیرون که بازهم با ترافیک وحشتناک جاده و مه خیلی بد روبرو شدیم .
ساعت 2 نیمه شب رسیدم تهران .چند ساعتی کنار مرقد امام خوابیدیم و دوباره راه افتادیم و ساعت 10:30 صبح یکشنبه اصفهان بودیم که من شما را گذاشتم پیش مادر جون و سریع رفتم سر کار چون مرخصی نداشتم .
و این هم عکس شب آخر جاده کرج که ایستادیم آش خوردیم .
دختر گلم اینجا دهنت آشی و مامانی هم همینجوری ازت عکس گرفت قبل از شستن چون اینجا خیلی سرد بود
و اینجا باز آویزون سپهر بودی برای گرفتن پفک