باز هم یک مامان گرفتار وشرمنده
تیارا جونم بازم اومدم بگم که شرمنده ام این روزها بازم گرفتار کارهای شرکت بودم آخه همکارم (خاله صفورا) دوباره بارداره و باید کارهای اونم انجام بدم چون تا یک هفته استراحت مطلق بود .اشکال نداره انشاءاله این دفعه نی نیش سالم به دنیا بیاد و دلش شاد بشه .انشاءالهههههههه
خیلی عکس ازت توی دوربین دارم اما فعلا چند تاشو اینجا میذارم تا بقیه رابعدا توی پستهای بعدی .
راستی خیلی دلم میخواد بیام از شیرین زبونیات و کارهای بامزه ات بگم که چقدر شیرین زبون شدی .همه چی میگی هزار ماشاءاله زبون خیلی خوبه و چند تا شعر هم بلدی مثل آقا پلیس و پاییز ویه توپ دارم ،ماه در میاد ،خورشید خانم و..... در ضمن به همه خانومها همچنان میگی خاله وبه همه آقایون عمو حتی فروشنده مغازه ها وهر جا میریم خودتو با شیرین زبونیات توی دل همه جا میکنی
بعضی اوقات یک حرفهایی میزنی که اصلا باورم نمیشه دخمل کوچولوی من دیگه بزرگ شده و همه چی سرش میشه . فدای اون مهربونی و شیرین زبونیات .
این هم چند تا عکس از عسلم
بقیه عکسهای تیارا گلی در ادامه مطلب
اینجا خونه زندایی مهین هستیم و تولد کیوان بود البته از شمع 1 تعجب نکنید دیگه شمع نداشتند توی خونه وبخاطر ذوق بچه ها واسه شمع به همین 1 اکتفا کردیممم هههه
چون ما فقط پنجشنبه و جمعه خونه خودمون هستیم زیاد عکس از توی اتاقت نداری .این چند تا را داشتم که میذارم