تیاراتیارا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

تیارا گلی

خاطرات بارداری

از همون وقتی که فهمیدم باردارم دل درد داشتم  یا بهتره اینجوری بگم از دل درد هایی که داشتم شک به بارداری کردم. خلاصه مامان جونم از همون بار اولی که رفتم دکتر تهدید به سقط بودم و برام 40 تا آمپول پروژسترون نوشت که باید روزی 2 تا  نوش جان میکردم . 2 شهریور عقد عمو مهیار بود و اطرافیان مرتب بهم هشدار میدادند بشین و ورجه وورجه نکن .من که رعایت کردم اما بابایی حسابی تلافی کرد .4ماهه بودم که دکتر 3 روز برام استراحت نوشت . آخه مامانت سر کار هم می رفت با اینکه توی شرکت سعی میکردم زیاد به خودم فشار نیارم و بین کارام استراحت میکردم بازم خسته میشدم . 14 هفته بودم که رفتم سونوی 4 بعدی .پنجشنبه 27 خرداد 89 یکی از پر استرس ترین روزهای بارداریم...
27 مهر 1390

21 فروردین

8 ماه منتظر اومدنت توی دل مامانی بودیم. 21 فروردین 89 وقتی در تکاپوی مراسم عقد عمو مهیاربودیم متوجه  شدم که خدای مهربون یک فرشته کوچولو برامون فرستاده که ازش مواظبت کنیم .به اولین کسی که خبر بارداریمو دادم عمه سپیده و بابایی بود نمی دونی چه حس و حالی داشتم خوشحالی همراه با استرس . عمه سپیده ومامان زهرا خونمون بودند .از همون لحظه که فهمیدم اومدی توی دل مامان فقط از خدا سلامتیتو میخواستم . ...
26 مهر 1390

مشخصات تيارا در بدو تولد

مشخصات تيارا گوگولي وقتي به دنيا اومد: وزن :3280 قد :49 دور سر : 34/5بته با چشماي پف كرده ،بدون مژه البته از بس چشماش پف داشت مژه هاش برگشته بود توي چشم خوشكلش قلبونش برم........................ ...
26 مهر 1390

بالاخره وبلاگتو ساختم دخترم.

سلام .چند ماهی میشه که میخوام برای دخمل گلم وبلاگ بسازم اما متاسفانه مشغله کاری وتنبلی اجازه این کار را نمیداد . بالاخره امروز برای دختر گلم این وبلاگ را ساختم تا به امید خدا بتوانم خاطرات دخترم را تا وقتی خودش بزرگ بشه و بتونه خاطراتشو ثبت کنه بنویسم بزن اون دست قشنگه رو به افتخار این مامان تنبل و اون دخمل ناز نازی   ...
23 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تیارا گلی می باشد